دلآرام هستی

 ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد

از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد

موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد

ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد

اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد

+نوشته شده در پنج شنبه 12 آبان 1390برچسب:,ساعت10:22توسط جویا محمد ظاهری | |

 

 
آهای تو که عشق منی به فکر من باش یهکمی
به فکر من که عاشقم ولی تو بیخیالمی
به فکر من که بعد تو خسته و بی طاقتشدم
آهای به فکرتم هنوز به فکر من باش یهکمی
آهای تموم زندگیم بی تو تمومه زندگیم
آهای تموم زندگیم رو به غروبه زندگیم
آهای تموم دلخوشیم داری تو غصه میکشیم
آهای تموم زندگیم بی تو تمومه زندگیم
آهای تموم زندگیم رو به غروبه زندگیم
آهای تموم دلخوشیم داری تو غصه میکشیم
آهای تو که عشق منی به فکر من باش یهکمی
به فکر من که عاشقم ولی تو بیخیالمی
به فکر من که بعد تو خسته و بی طاقتشدم
آهای به فکرتم هنوز به فکر من باش یهکمی
آهای تموم زندگیم بی تو تمومه زندگیم
آهای تموم زندگیم رو به غروبه زندگیم
آهای تموم دلخوشیم داری تو غصه میکشیم
آهای تموم زندگیم بی تو تمومه زندگیم
آهای تموم زندگیم رو به غروبه زندگیم
آهای تموم دلخوشیم داری تو غصه میکشیم
 
 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,ساعت17:36توسط جویا محمد ظاهری | |

وقتی برگ های پاییز رو زیر پات له می کنی یادت باشه روزی بهت

 نفس هدیه می کردن.

+نوشته شده در دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,ساعت15:56توسط جویا محمد ظاهری | |

می دونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟

لبخندی که بی اراده رو لبهای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت فریاد بزنه :

دوستت دارم

+نوشته شده در سه شنبه 15 شهريور 1390برچسب:,ساعت9:57توسط جویا محمد ظاهری | |

 

من ازفاصله ها دلگیرم ، بی تو اینجا چه غریبانه شبی میمیرم ،

 

ساعت گریه و غم هیچ نمیخوابد و من ، در الفبای زمان خسته این تقدیرم .

+نوشته شده در دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:,ساعت10:4توسط جویا محمد ظاهری | |

این دنیا مثل یه زندان میمونه چی می شد خدا صدامو بشنوه و از این زندان رهاییم کنه

اگر بدونی چقدر دلم میخواد از این دنیا به سوی دیار باقی سفر کنم

تا یکدفعه از دار دنیا رها شوم

و آرامشی ببینم

آه...

 

+نوشته شده در یک شنبه 13 شهريور 1390برچسب:,ساعت16:46توسط جویا محمد ظاهری | |




باور نكن تنهايي­ ات را
من در تو پنهانم، تو در من
از من به من نزديكتر، تو
از تو به تو نزديكتر، من
باور نكن تنهايي­ ات را، تا يك دل و يك درد داري...
تا در عبور از كوچه عشق
بر دوش هم سر ميگذاريم
دل! تاب تنهايي ندارم، باور نكن تنهايي ­ات را
هر جاي اين دنيا كه باشي من با توام تنهاي تنها
من با توام هر جا كه هستي
حتي اگر با هم نباشيم
حتي اگر يك لحظه يك روز با هم در اين عالم نباشيم
اين خانه را بُگذار و بُگذر، با من بيا تا كعبه­ِ دل
باور نكن تنهايي­ ات را، من با توام منزل به منزل


 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت10:8توسط جویا محمد ظاهری | |

 

عاشــــق مرگم 

عاشــــق پایان لحظات

پایان لحـــــظات سخت و دلگیر

لحظاتی که در لحظه اش هزاران بار 

از خدا مرگ را در خواست کردم

تا به آرامشــــی برسم

و تفسی بکشم

 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت10:2توسط جویا محمد ظاهری | |

این یک داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق افتاده.
شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!
چه اتفاقی افتاده؟
در یک قسمت تاریک بدون حرکت، مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مانده!!!
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.
متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.
در این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر، با غذایی در دهانش ظاهر شد!!!
مرد شدیدا منقلب شد.
ده سال مراقبت. چه عشقی! چه عشق قشنگی!!!
اگر موجود به این کوچکی بتواند عشقی به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حد می توانیم عاشق شویم.
 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت10:0توسط جویا محمد ظاهری | |


تا‌ سحر ای‌ شمع‌ بر با‌لین‌ من‌
               امشب‌ از بهرخدا بیدار با‌ش‌

سا‌یه‌ غم‌ نا‌گها‌ن‌ بردل‌ نشست‌
            رحم‌ کن‌ امشب‌ مرا غمخوار با‌ش‌

کا‌م‌ امیدم‌ بخون‌ آغشته‌ شد
             تیرها‌ی‌ غم‌ چنا‌ن‌ بر دل‌ نشست‌

کا‌ندر این‌ دریا‌ی‌ مست‌ زندگی‌
              کشتی‌ امید من‌ بر گل‌ نشست‌

آه‌! ای‌ یا‌ران‌ به فریا‌دم‌ رسید
              ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد

ترسم آن شیرین‌تر از جانم ز راه
              ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد

گریه و فریاد بس کن شمع من
               بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش

قصّه ی بی تابی دل پیش من
             بیش ازین دیگر مگو خاموش باش

جز توام‌ ای‌ مونس‌ شب‌ها‌ی‌ تا‌ر
                در جها‌ن‌ دیگر مرا یا‌ری‌ نما‌ند

زآن همه‌ یا‌ران‌ بجز دیدار مرگ‌
                 با‌ کسی‌، امید دیداری‌ نما‌ند

همدم‌ من‌ ، مونس‌ من‌، شمع‌ من‌
              جز تواَم‌ دراین‌ جها‌ن‌ غمخوار کو؟

واندرین‌ صحرای‌ وحشت‌ زای مرگ‌
                وای‌ بر من،‌ وای‌ بر من،‌ یا‌ر کو؟

اندر این‌ زندان‌، من‌ امشب‌، شمع‌ من‌
             دست‌ خواهم‌ شستن‌ ازاین‌ زندگی‌

تا‌ که‌ فردا همچو شیران‌ بشکنند
                 ملــتـــــم‌ زنجیــرها‌ی‌ بنـــدگی‌


"دكتر علي شريعتي"

 

+نوشته شده در پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:,ساعت9:54توسط جویا محمد ظاهری | |